ما ز فردا نگرانيم که فردا چه کنيم
زير اين بار گراني که جان را چه کنيم
روز من ثانيه هايي که نه از آن من است ميخواهي
آتشي را که نه در جان من است مي خواهي
روزگار روز مرا پيش فروشي کرده
دل بيدار مرا پير فراموشي کرده
هيچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم