متن آهنگ
وقتی نگاه می کردم از گل به خار رسيدم
با خود گفتم پروردگارا چه فلسفه ايست
در اين همسايگی و چه حکمتی است در اين بيگانگی
با يه مشت خاطره های خوب و بد ، مگه ميشه تا ابد زندگی کرد
همه جا اشکم سرازيره و دل ، از زندگی سير و انگار اين روزا
دل داره می ميره و ميره پی کارش
صدات مونده نميره از تو گوشم ، نگات مونده که برده عقل و هوشم
خودت نيستی ولی يادت باهامه ، رفيق گريه ها و غصه هامه
همه جا اشکم سرازيره و دل ، از زندگی سير و انگار اين روزا
دل داره می ميره و ميره پی کارش
تو که رفتی ولی عطرت نميره ، خودت نيستی دلت اينجا اسيره
اگه رفتی ولی عشقت که مونده ، همين عشقت دل ما رو سوزونده
همه جا اشکم سرازيره و دل ، از زندگی سير و انگار اين روزا
دل داره می ميره و ميره پی کارش
ای عزيز جان من
من برای مرگ خود يک بهانه می خواهم
يک بهانه پوچ عاشقانه می خواهم
از غمی که می دانی با تو بودنم مرگ است
بی تو بودنم هرگز
گر بهانه اين باشد من بهانه می گيرم
عاشقانه می ميرم
http://www.matne-taraneh.blogfa.com