میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام
من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم تا به دریا برسم شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم
اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر اما از بخت سیام راهم افتاد به کویر
http://sirooz.com
چشم من به اونجا بود پشت اون کوه بلند اما دست سرنوشت سر رام یه چاله کند
توی چاله افتادم خاک منو زندونی کرد آسمونم نبارید اونم سرگرونی کرد
حالا یه مرداب شدم یه اسیر نیمه جون یه طرف میرم تو خاک یه طرف به آسمون
خورشید از اون بالاها زمینم از این پایین هی بخارم می کنن زندگیم شده همین
با چشام مردنمو دارم اینجا می بینم سرنوشتم همینه من اسیر زمینم
هیچی باقی نیست ازم لحظه های آخره خاک تشنه همینم داره همراش می بره
خشک میشم تموم میشم فردا که خورشید میاد شن جامو پر می کنه که میاره دست باد