میخوام امروز براتون قصه بگم قصه ی غریبی و قصه بگم
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود شهری بود بهش میگفتن مدینه
این حکایت مال اون سرزمینه
یا زهرا علی یا زهرا علی یا زهرا
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود شهری بود بهش میگفتن مدینه
این حکایت مال اون سرزمینه
آدمای اون دیار پست و دنی میسوزوندن روز و شب قلب علی
مردمش بس که جفا کرده بودن دل این دو یار و خون کرده بودن
عده ای گرفته علی رو عده ای هم میزدن فاطمه رو