چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی
که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی گشایی
مرحم جان , پی تو گشته ام
از مه و مه , نشان گرفته ام
بوی تو را , ز گل شنیده ام
دامن گل , از آن گرفته ام
تو ای پری کجایی
که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی گشایی
دل من سرگشته ی توست
نفسم آغشته ی توست
به باغ رویا ها چه گلت گویم
در آب و آئینه چو مهت گویم
تو ای پزی کجایی
در این شب یلدا
ز پیت پویم
به خواب و بیداری
سخنت گویم
تو ای پری کجایی
مه وستاره درد من میدانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شد
میان اشک من چو گل وا شد
تو ای پری کجایی
که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان
http://mahve.blogfa.com/post/52